در سه آیه از قرآن کریم ، از «صابئین» نام برده شده که در دو آیه آنها را در کنار یهود ونصاری ودر یک آیه، در کنار یهود ونصاری ومجوس ومشرکین ذکر کرده ودر دو مورد به صورت «صابئین» ودر یک مورد به صورت «صابئون»آمده است.
این سه آیه عبارتند از:
1 «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هادُوا وَالنَّصاری وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْیَومِ الاعلیها السلامخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ اگجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْف عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ» (بقره/62).
2 «اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَالصّابِئُونَ وَالنَّصَاری مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الاعلیها السلامخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوف عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (مائده/69).
3 «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَالصّابِئِینَ وَالنَّصَاری وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ اگشْرَکُوا اِنَّ اللهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ اِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهِید»(حج/17).
اکنون که در قرآن کریم ذکری از صابئین آمده است، بر ما لازم است که در باره آنها ودین ومذهبی که داشته اند ودارند تحقیق کنیم و بدانیم که صابئین از چه دینی پیروی می کنند و آیا آنها جزء اهل کتاب هستند یا نه؟ وآیا آنها اگر در پناه حکومت اسلامی باشند باید جزیه بدهند یا نه؟ وهمچنین وجه تسمیه آنها به این نام چیست؟ وآیا گروهی «مندائی» که هم اکنون در قسمتهایی از عراق وخوزستان زندگی میکنند، همان صابئین هستند؟
متأسّفانه با وجود این که قرآن از صابئین در سه جا نام برده است علما ومفسران ومتکلمان اسلامی به درستی در باره آنها بحث وتحقیق نکرده اند وکلمات آنها مضطرب وبسیار پریشان است ونظرات متناقضی در باره آنها ابراز شده است به گونه ای که ابن جوزی در باره ماهیّت صابئین ده قول ذکر می کند(1) وابن قدامه با عجز از درک ماهیت آنها اظهار می دارد که اگر آنها با یکی از یهود ونصاری موافق باشند اهل کتاب هستند وگرنه اهل کتاب نیستند(1) (متن سخنان این دو نفر را به زودی نقل خواهیم کرد).
به خاطر همین سردرگمی واضطراب در معرفی صابئین است که علما واهل لغت در وجه تسمیه وعلّت نامگذاری این دین نیز دچار تشتت آرا شده اند ووجوه متناقضی را بیان کردهاند که خواهد آمد.
اکنون ما با توجّه به منابع موجود وبا استقصاء وبررسی طولانی که کرده ایم وبا توجّه به کتابهای صابئین معاصر که همان مندائی ها هستند، بحث خود را تحت چند عنوان پی میگیریم ودر پایان نظر انتخابی خود را اظهار خواهیم کرد.
با توجه به کتب تاریخی، صابئین از قدیمی ترین ملّت های تاریخ هستند. طبری وبه پیروی از او ابن اثیر گفتهاند: «بیوراسب» اوّلین کسی است که مردم را به دین صابئین دعوت کرد ودعوت او در اوّلین سال از سلطنت طهمورث بود وقوم او که به او پیوستند همان قومی هستند که بعدها حضرت نوح بر آنها مبعوث شد.(2)
گفته شده که بیوراسب همان ضحاک است که فارسیان او را از خودشان می دانند وعرب یمن هم او را به خود نسبت می دهند وحسن بن هانی (شاعر یمنی) گفته است:
و کان منّا الضحاک یعبده
الخابل والجن مساربها(3)
شاید علّت این انتساب دو گانه این باشد که به نوشته مورخّان ایرانی، ضحاک یا «اژی دهاک» پادشاهی بود که پس از جمشید در ایران به سلطنت رسید ولی او فرزند «مرداس» پادشاه ناحیه ای از عرب بود(4) (افسانه دو ماری که بر دوش ضحاک بود معروف است).
مسعودی، بنیان گذار مذهب صابئین را شخصی به نام «بوذاسف» می داند که در سرزمین هند ظهور کرد و از اصل هندی بود و از آنجا به سند وبلاد سجستان و زابلستان وکرمان آمد و ادعای نبوت کرد وخود را پیامبر خدا و واسطه میان او وخلق معرفی نمود . او سپس به فارس رفت واین در اوائل سلطنت طهمورث بود و او اوّلین کسی بود که مذهب صابئین را اظهار نمود.(5)
به طوری که ملاحظه می فرمایید گزارش مسعودی با گزارش طبری و ابن اثیر مطابقت دارد وتنها در اسم شخص متفاوت است ومیتوان گفت که «بیوراسب» و«بوذاسف» دو شکل از یک کلمه است.
ابوالفدا گفته است: امّت سریانی قدیمیترین امّت هاست وحضرت آدم وفرزندانش به سریانی سخن می گفتند ودین آنها همان دین صابئین بود.(1) وبه گفته قاضی عبدالجبار، صابئین «حرّان» گمان می کنند که آنها بر دین حضرت شیث هستند وشیث بر آنها مبعوث شد وکتابی که بر شیث نازل شد، در دست آنهاست وشیث در ایام طوفان درگذشت وحضرت نوح برای حفظ دین او مبعوث شد.(2)
شهرستانی اظهار می دارد که صابئین نخستین همان هایی بودند که به «عاذیمون» و«هرمس» که همان شیث وادریس هستند، معتقد بودند ونبوت انبیاء دیگر را قبول نداشتند.(3) وابن اثیر می گوید که ادریس یا «خنوح» فرزندی به نام «متوشلخ» آورد و او فرزندی به نام «صابی» آورد وصابئین به همان جهت به این نام نامیده شدند.(4) البته وجه تسمیه صابئین را بعداً به طور مشروح ذکر خواهیم کرد.
وقتی سیر تاریخی صابئین را در کتب تاریخی دنبال می کنیم، ردّ پای آنها را در ایران قبل از زرتشت و روم قبل از نصرانیت می یابیم هرچند که ابن العبری گفته است که در روزگاران قدیم هفت ملّت مهّم بودند که عبارت بودند از فرس وکلدانیها و یونانیها وقبط وترک وهند وچین وهمه اینها دین صابئین داشتند.(5) ولی آنچه که در گزارش نسبتاًمشروح ابن اثیر آمده خبر از تداوم صابئیگری در ایران قبل از زرتشت وروم قبل از مسیحیت است.
به گزارش ابن اثیر، زرتشت در زمان بشتاسب ظاهر شد وبشتاسب وپدران او وسائر فارسیان قبل از زرتشت دین صابئین را داشتند.(6)
وهمو می گوید: رومی ها قبل از نصرانیت مذهب صابئین را داشتند وسپس سلسله پادشاهانی را که از صابئین در روم حکومت کردهاند نام می برد واضافه می کند که در میان آنها «عزدیانوس» دین صابئین را ترک کرد ونصرانیت را اختیار نمود ولی بعد از او مجدداً پادشاه صابئی سر کار آمد.(7) مسعودی تعداد سلسله پادشاهان صابئی را در روم چهل تن ذکر می کند که سیصد وهفتاد وچهار سال سلطنت آنها طول کشید.(8)
آخرین پادشاهی که در روم از سلسله صابئین حکومت کرد، قسطنطین بود که از مذهب صابئین برگشت ونصرانی شد وعلتش این بود که او در جنگی، هفت لشکر به نام هفت بت صابئین ترتیب داد ولی شکت خورد، وزیر او که در باطن نصرانی بود او را به قبول آیین خود دعوت کرد و او نیز قبول نمود وبدینسان پادشاهان نصرانی حکومت را به دست گرفتند.(1)
به گفته مسعودی، در میان پادشاهان نصرانی روم، پادشاهی به نام «داقیوس» (دقیانوس؟) دین مسیح را ترک کرد وبه دین صابئین روی آورد و او همان کسی است که اصحاب کهف از دست او به غار فرار کردند.(2)
از گفته شهرستانی چنین بر می آید که قومی که حضرت ابراهیم بر آنها مبعوث شده بود، همان صابئین بودند و آزر عموی ابراهیم از سران صابئین بود وشغل او بت تراشی وبت فروش بود. ولذا حنیفیت را که ابراهیم آورد در مقابل صابئه قرار می دهد ومباحثات ومناظرات مفصلی را میان صابئین وحنفاء ذکر می کند(3) که به نظر می رسد بیشتر تمثیلی باشد تا واقعی؛ واینها همان کلدانیان بودند که به گفته مسعودی وخوارزمی بقایای آنها اکنون در حران وعراق میان واسط وبصره هستند.
خوارزمی می گوید: بقایای کلدانی ها که همان صابئین هستند در حران وعراق زندگی میکنند وگمان دارند که پیامبر آنها بوذاسف است که در بلاد هند بود ولی بعضی از آنها گفته اند که پیامبر آنها هرمس بود وبوذ اسف در ایام طهمورث ظهور کرد.(4)
مسعودی نظر مشابهی ارائه می دهد ومیگوید:کلدانی ها همان بابلی ها هستند که بقیّه آنها اکنون در بطائح میان واسط وبصره در روستاهایی زندگی می کنند اینها نماز میخوانند ونماز خود را رو به سوی قطب شمال وستاره جدی ادا می کنند واین در حالی است که «سمنیه» که همان صابئین چین هستند ومذهب بوذاسف را دارند، در نماز به مشرق رو می کنند وصابئه مصر که بقیه آنها در این زمان حرانی ها هستند پشت به شمال نماز میخوانند.(5)
دیدیم که صابئین تاریخی دیرینه دارند وهرچند که در متون تاریخی که نقل کردیم اضطراب شدیدی به چشم می خورد ودر بعضی از آنها تاریخ با افسانه آمیخته بود ولی از مجموع آنها چنین به دست می آید که صابئین در زمان های دور و سرزمین های گوناگون سابقه تاریخی دارند وبه هرحال خود را به پیامبری یا پیامبرانی منسوب می کردند.
با وجود این که در کتب تاریخی چنان که دیدیم ذکر صابئین قدیم آمده است، متأسفانه در هیچ یک از منابع تاریخی که در دست است، ذکری از صابئین عهد پیامبر اسلام نیامده وحلقه اتصال صابئین عهد باستان با صابئین عهد عباسیان در کتب تاریخی مفقود است وبا وجود این که صابئین سه بار در قرآن ذکر شده، در جایی ندیدیم که سخنی از صابئین عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واین که آنها کجا بودند وچه عکس العملی در برابر اسلام داشتند، به میان آمده باشد وصابئین در این برهه از تاریخ اسلام به کلی گم می شوند.
البته کلمه «صابئی» ومشتقات آن گاهی در زمان پیامبر اسلام استعمال شده ولی منظور صابئین اصطلاحی نیست بلکه منظور معنای لغوی کلمه است که به خروج از دین گفته میشود ولذا می بینیم در آن زمان هم پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم وهم کسانی که به آن حضرت میپیوندند به صابئی بودن متهم شدهاند ومنظور از آن خروج از دین پدران ونیاکان و روی آوردن به دین جدید می باشد.
در این زمینه به نمونه های زیر توجه فرمایید:
1 عمر بن خطاب پیش از آن که اظهار اسلام کند روزی شمشیر به دست برای کشتن پیامبر اسلام عازم شد در بین راه کسی از او پرسید: ای عمر کجا می روی؟ او گفت:
«اُریدُ محمّداً هذا الصابئی الذی فرّق قریش...». یعنی: محمد این مرد صابئی را اراده کرده ام که میان قریش تفرقه انداخته است....(1)
2 پس از آن که حمزه عموی پیامبر مسلمان شد، کفار قریش به او گفتند:«ما نراک إلاّ قد صبأت» تو را نمی بینیم جز این که از دین نیاکان خارج شدی.(2)
3 در جریان شعب ابی طالب ومحاصره مسلمانان، کفار قریش گفتند:
«لا صلح بیننا وبینکم ولا رحم إلاّ علی قتل هذا الصابئی» یعنی: میان ما وشما نه صلح ونه خویشاوندی است جز بر اساس کشتن این صابئی.(3) (منظورشان پیامبر اسلام بود).
در اینگونه موارد منظور از صابئی، خارج از دین گذشتگان است وربطی به صابئین اصطلاحی ندارد دو همان گونه که ابن اثیر گفته است: عربها، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را از آن جهت صابئی نامیدند که از دین قریش خارج شده بود.(4) وبه طوری که در بحث از وجه تسمیه صابئین ذکر خواهیم کرد، یکی از اقوال در این باب همین است که صابئین از دینی خارج وبه دینی دیگر وارد شده اند.
سکوت منابع تاریخی وتفسیری از صابئین در عصر پیامبر وخلفا و بنی امیه مایه شگفتی فراوان است وبه همین جهت است که مفسران قدیمی قرآن از صحابه وتابعین، مطابق نقلی که از آنها شده، در بیان مفهوم صابئین دچار مشکل شده اند و نظرات متناقضی که همگی مبتنی بر حدس وگمان است ابراز کرده اند.
ابن جوزی اقوال مفسران را شمارش کرده وآن را ده قول یافته است به این شرح:
اوّل: آنها قومی میان نصاری ومجوس هستند(ازسعید بن جبیر و مجاهد).
دوّم: آنها قومی میان یهود ومجوس هستند(از ابی نجیح ازمجاهد).
سوّم: آنها قومی میان یهود ونصاری هستند(از ابن ابی بزه از مجاهد).
چهارم: آنها صنفی از نصاری هستند که ملایم ترند(از ابن عباس).
پنجم: آنها قومی از مشرکین هستند وکتابی ندارند(از قاسم از مجاهد).
ششم: آنها مانند مجوس هستند(از حسن).
هفتم: آنها گروهی از اهل کتابند که زبور را می خوانند(از ابو العالیه).
هشتم: آنها گروهی هستند که به سوی قبله نماز می خوانند وملائکه را پرستش می کنند وزبور می خوانند(از قتاده ومقاتل).
نهم: آنها طایفهای از اهل کتاب هستند(از سدی).
دهم: آنها «لاإله إلاّ الله» می گفتند ولی نه عملی داشتند ونه کتاب و پیامبری (از ابن زید).
ابن جوزی پس از نقل این اقوال از مفسران، اقوال دیگری هم از متکلّمان نقل میکند که به زودی نقل خواهد شد.(1)
به طوری که گفتیم منابع ما از ذکر صابئین در صدر اسلام به کلی ساکت است واین سکوت تا عهد مأمون عباسی را شامل می شود ودر عهد مأمون به یک مرتبه با صابئین حرانی مواجه می شویم که به عنوان اهل کتاب در کنار مسلمانان زندگی می کنند وبه خصوص در امور فرهنگی وعلمی در جامعه اسلامی ابراز وجود می نمایند وحتی به مقام وزارت نیز میرسند.
«حران» شهری است در شمال عراق میان راه موصل به شام ودر قسمت شرق رود فرات واقع شدهاست. این شهردر سال 18 هجری فتح شد ومردم آنجا با لشکریان اسلام صلح کردند و از لحاظ ادب عربی در نسبت به این شهر هم «حرانی» صحیح است وهم «حرنانی».(1) گفته شده است که شهر حران نخستین شهری است که پس از طوفان ساخته شده است.(2)
ساکنان این شهر دارای عقاید خاصی بودند که در زمان مأمون عباسی خودشان را صابئین معرفی کردند. آیا این کار برای فرار از عقوبت اسلامی در مورد کفار غیر اهل کتاب بود که اینها از کلمه صابئین که در قرآن آمده سوء استفاده کردند وخود را در کنار یهود ونصاری ومجوس اهل کتاب قلمداد نمودند؟ یا واقعاً آنها همان صابئین بودند که تاریخشان به عهد ادریس وشیث بر می گردد؟
قبل از بررسی این مطلب داستانی را که ابن ندیم در این باره آورده است به طور خلاصه نقل می کنیم:
«مأمون در اواخر ایام خود به هنگام عزیمت به جنگ با روم، سر راه خود از دیار مضر (منطقه حران) عبور کرد؛ مردی را دید که او را دعا می کردند ودر میان آنها جمعی از حرنانی ها بودند که لباس مخصوصی پوشیده بودند و موی سرشان دراز بود. مأمون پرسید: شما چه کسانی از اهل ذمه هستید؟ گفتند: ما حرنانی هستیم . گفت:شما از نصارا هستنید؟ گفتند: نه. پرسید: آیا شما یهودی هستید؟ گفتند: نه. پرسید: آیا شما مجوسی هستید؟ گفتند: نه. گفت: شما کتاب یا پیغمبری دارید؟ آنها به پریشان گویی افتادند وگفتند: ما جزیه می دهیم مأمون گفت: جزیه از آن گروه از اهل ادیان گرفته می شود که خداوند در قرآن از آنها یاد کرده ودارای کتاب هم هستند وبا مسلمانان صلح کرده اند شما که از اینها نیستید بنابر این، یکی از دو چیز را انتخاب کنید یا اسلام را قبول کنید ویا پیرو دینی از ادیانی که در قرآن آمده باشید وگرنه همه شما را خواهم کشت وبه شما مهلت می دهم تا وقتی که من از سفر برگردم تکلیف خود را روشن کنید.
پس از این گفتگو، مأمون به سفر خود ادامه داد وآنها وضع ظاهری خود را عوض کردند وبعضی از آنها نصرانی شدند وبعضی اسلام را پذیرفتند وگروهی هم به حال خود باقی ماندند ولی در این فکر بودند که چه کنند؟ در این هنگام بود که شیخ فقیهی از اهل حران به آنها گفت: چیزی را که شما به آن احتیاج دارید من پیدا کردم وشما به وسیله آن از کشته شدن نجات می یابید. آنها مال بسیاری به او دادند و او گفت: وقتی مأمون از سفر برگشت شما به او بگویید که ما صابئین هستیم واین دینی است که در قرآن آمده .
اتّفاقاً مأمون از آن سفر برنگشت ودر بین راه درگذشت وحرانی ها از آن زمان خود را صابئین خواندند.(1)
این بود خلاصه داستانی که ابن ندیم آورده ودر منابع دیگر، داستان به این تفصیل نیامده ولی گفته شده که حرانیها در زمان مأمون نام صابئین را بر خود گذاشتند.(2)
البته نمی توان به این داستان چندان اعتماد کرد؛ زیرا که ابن ندیم آن را از یک نویسنده ناشناخته نصرانی نقل می کند وخوارزمی نیز معاصر باابن ندیم بود. ومورخان پیش از آنها مانند طبری چنین مطلبی را نقل نکرده اند وخود ابن ندیم وخوارزمی گفته اند که حرانی ها پیروان هرمس وشیث وبوذاسف هستند واین با مطالبی که پیش از این در باره صابئین زمان های دور، از طبری ومسعودی وشهرستانی نقل کردیم سازگار است.
همچنین مشابهتهای بسیاری میان عقاید ورسوم حرانیها با صابئین مندائی وجود دارد که نقل خواهیم کرد. ولذا بعید نیست که حرانی ها به راستی فرقه ای از صابئین بوده باشند.به خصوص این که صابئین در عصر مأمون شناخته شده بودند وقاضی ابویوسف در کتاب «الخراج» که برای مأمون نوشته؛ کیفیت اخذ جزیه از صابئین را نیز آورده است.(3) بنابر این اگر حیله ای در کار حرانی ها بود علمای آن زمان متوجه می شدند ودر مقابل آنها می ایستادند.
اینها قراینی است هرچند ضعیف بر این که حرانی ها همان صابئین بودند وآنها عقاید خاصی داشتند.
1 ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص 73.
1 ابن قدامه، المغنی والشرح الکبیر، ج10، ص 559.
2 طبری، تاریخ الاُمم والملوک، ج1، ص108 ؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج1، ص 65.
3 طبری، ج1، ص121.
4 دکتر معین، فرهنگ فارسی، اعلام، ج1، ص1049.
5 مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص226.
1 ابوالفداء، المختصر فی تاریخ البشر، ص81.
2 قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید والعدل، ج5، ص152.
3 شهرستانی، الملل والنحل، ج2، ص4.
4 ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، ج1، ص66.
5 ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، ص3.
6 ابن اثیر، الکامل، ج1، ص 184.
7 همان ، ص212 215.
8 مسعودی، التنبیه والاشراف، ص 106.
1 ابن اثیر، ج1، ص 216.
2 التنبیه والاشراف، 115.
3 الملل والنحل، ج2، ص 9 به بعد.
4 خوارزمی، مفاتیح العلوم، ص 36.
5 التنبیه والاشراف، ص 138.
1 سیره ابن هشام، ج1، ص 368.
2 بحار الأنوار، ج73، ص 286.
3 همان، ج 19، ص18.
4 ابن اثیر، النهایه، ج3، ص 3.
1 ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص 73.
1 یاقوت، معجم البلدان، ج2، ص235 236.
2 لسترنج، سرزمینهای خلافت شرقی، ص 111.
1 ابن ندیم، الفهرست، ص 459.
2 خوارزمی، مفاتیح العلوم، ص 36؛ قاضی عبدالجبار هم به این مطلب اشاره کرده وگفته است که حرانی ها در زمان بعضی از خلفا نام صابئین را بر خود گذاشتند: المغنی فی أبواب التوحید والعدل، ج5، ص 154.
3 قاضی ابویوسف، الخراج، ص 122 124.